ابهامات حذف دهک‌بندی ایثارگران رفع شد آیت‌الله عبدالله جوادی آملی: رضایت به فعل باطل، هم‌تراز انجام آن است فراخوان ثبت‌نام در «طرح ملی انسان مسئول» ویژه ماه مبارک رمضان، منتشر شد ریزش کاشی‌کاری‌های مسجد تاریخی سید اصفهان چهره سال همایش ملی سلامت معنوی اسلامی شناخته شد علی غلام آزاد، راهی مسابقات بین‌المللی قرآن الجزایر شد وزیر آموزش و پرورش: آسیب‌های دانش‌آموزان و دانشجویان از باورهای اعتقادی متناقض نشئت می‌گیرد درس‌نامه زندگی با آیه‌ها ویژه ماه مبارک رمضان روانه بازار شد رویداد ملی طبا، بستری برای درآمدزایی طلاب آیت‌الله علم‌الهدی: حوزه‌های علمیه خواهران، مولود انقلاب است | ضرورت تقویت رویش‌ها در جریان طلبگی خواهران ۷۲ زندانی حافظ کل قرآن شدند فراخوان انتخاب شعار نمایشگاه قرآن منتشر شد معاون سیاسی سپاه در مشهد: وضعیت سوریه به‌زودی تغییر می‌کند | شگفتانه‌های جدید از قدرت مقاومت در راه است مشهدالرضا (ع)، میزبان گردهمایی اساتید بسیجی حوزه‌های علمیه خواهران | فرهنگ، علم و تبلیغ، سنگر اصلی بسیج تأخیر طولانی پروازهای عمره و مشکلات جدی برای زائران خانه خدا کرونای ترک نماز! بررسی آثار حسادت بر سبک زندگی انسان بر اساس باورهای دینی | آتشی که خرمن زندگی را می‌سوزاند ویدئو | روایتی از طبخ غذا برای آوارگان سوری و لبنانی توسط مشهدی‌ها در آن سوی مرزها فرمانده سپاه امام رضا (ع)، درگذشت همسر شهید برونسی را تسلیت گفت «هُنر گمنامی»؛ رویدادی هنری برای تجلیل از مدافعان امنیت
سرخط خبرها

زیارت از روی پل کالج

  • کد خبر: ۱۵۷۳۷۲
  • ۱۶ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۷:۰۲
زیارت از روی پل کالج
چیزی به افطار نمانده بود، قرار بود در یکی از کافه‌های چهارراه ولیعصر تهران یکی از دوستان قدیمی ام را ببینم.

چیزی به افطار نمانده بود، قرار بود در یکی از کافه‌های چهارراه ولیعصر تهران یکی از دوستان قدیمی ام را ببینم. دست تکان دادم، یک پیک موتوری که گاهی از برق هم سرعتشان بیشتر است و مثل فنر بین ماشین‌های گیر مانده در ترافیک تهران ویراژ می‌دهند، ایستاد. مرد میان سالی بود با مو‌های جوگندمی و وقتی حرف می‌زد مشخص بود که بچه ناف تهران است. همین طور که داشتیم می‌رفتیم، گفت: بچه کجایی؟

گفتم: مشهد. یک آهی کشید. من سعی می‌کردم کلماتش را از بین باد تندی که جریان داشت شکار کنم. می‌گفت؛ آخرین بار که مشهد آمده سال ۱۳۸۴ بوده، بعد هم هرکار کرده، زیارت دیگری نصیبش نشده. تقریبا رسیده بودیم، پل چوبی. انگار منتظر بود یکی سر بحث را باز کند. از ذوق خودش و پدر و مادرش بعد از دیدن گنبد طلا گفت. از اینکه چند سال بعدش هردویشان را از دست داده و خوشحال است که حسرت زیارت آقا به دلشان نماند.

از من قول گرفت که رفتم زیارت سلامش را به آقا برسانم. با همان لهجه تهرانی اش مدام از امام رضا (ع) و مهربانی اش می‌گفت. بعد داشتیم از روی پل کالج می‌رفتیم سمت چهارراه ولیعصر، من همین طور که چشمم به نمای چشم نواز تهران دوخته شده بود و داشتم از تماشای برج میلاد و برج‌های سر به آسمان کشیده لذت می‌بردم، دیدم دارد صلوات خاصه می‌خواند.

محمد آقا از روی پل کالج دلش را فرستاده بود مشهد، شاید دست پدر و مادرش را گرفته بود داشت در صحن انقلاب قدم می‌زد. او داشت سلام می‌داد و من داشتم به این فکر می‌کردم که ما مشهدی‌ها قدر عافیت را‌ می‌دانیم یا نه؟ قدر اینکه از هر جایی که هستیم کافی است سمت حرم بایستیم و به آقا سلام بدهیم. غرق در همین فکر‌ها بودم که یکهو محمد آقا ترمز زد و چشمم افتاد به ساختمان تئاتر شهر، همان آجرنمای دوست داشتنی گِرد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->